مدارس همان گونه که در پرورش و شکوفايي استعداد دانشآموزان مهمترين نقش را ايفا ميکنند، در برقراري آرامش رواني، نشاط، سلامت روح و جسم آنان يا برعکس، افسردگي و گوشهگيري آنها نيز دخيلاند. معلمان بايد مانند والدين کودک يا حتي مهربانتر از آنان باشند. دانشآموزي که متعلق به خانوادهاي از هم گسيخته است، به يک تکيهگاه و پشتوانه مطمئن نياز دارد. اين چنين کودکي ممکن است به علت احساس فقدان امنيت به آساني به کسي اطمينان نکند و ناراحتي خود را بروز ندهد. به اين ترتيب يا به کودکي افسرده و منزوي تبديل ميشود يا با پرخاشگري و آزار و اذيت اطرافيان بر احساس دروني خويش غلبه ميکند. در چنين مواردي فقط يک مربي مهربان، دلسوز و فداکار ميتواند با جلب اطمينان کودک به خود، مشکل او را جويا شده و اين موجود بيپناه را از سرگرداني، دلهره و اضطراب نجات دهد.
محيط مدرسه بايد به گونهاي باشد که کودک در آن احساس امنيت کند و با ميل و رغبت به آنجا قدم گذارد. بايد توجه داشت در نظر گرفتن مدرسه تنها به عنوان يک محيط آموزشي با مجموعهاي از قوانين خشک انضباطي و تربيتي نميتواند در برانگيختن انگيزه کودکان به سوي علم و دانش موثر واقع شود.
مدرسه و دانشآموز
دانشآموزان پايههاي متعدد تحصيلي از طبقات گوناگون اجتماع با فرهنگها، اعتقادات و آداب و رسوم خاص خانوادههاي خود به اين مکان آموزشي قدم ميگذارند. بالطبع شيوه برخورد و رفتار آموزگار و مربي با توجه به روحيات و خلق و خوي آنان، بايد متفاوت باشد.
براي تشويق کودکان به فراگيري علم لازم است اخلاق نيکو و پسنديده نيز در کنار قوانين انضباطي مدرسه گنجانده شود. مهمترين عاملي که سبب فساد اخلاقي کودک و انحطاط وي ميشود، بيتوجهي و طرد او از کانون خانواده و محيط مدرسه است. او هنگامي که خود را در ميان انبوهي از انسانها، تنها و بيکس احساس ميکند ناگزير ميشود به افرادي روي آورد که براي او ارزش و اهميتي قايل ميشوند. در بيشتر موارد متوسل شدن به گروههاي منحط جامعه و باندهاي متعدد نتيجه همين سردرگمي و طردشدگي کودک است. وضع رواني کودک که حاصل تعامل و ارتباط متقابل او با محيط خانواده است، يکي از عوامل تعيينکننده وضع تحصيلي اوست. محيط خانواده چه از نظر اقتصادي و چه از نظر شيوههاي تربيتي پدر و مادر، تاثيري انکارناپذير در چگونگي حالت رواني و درنهايت وضع تحصيلي او خواهد داشت.
همه دانشآموزان از وضعيت اقتصادي مشابهي برخوردار نيستند. کودکي که به علت فقر مالي از حداقل امکانات رفاهي برخوردار است، احتمالا از لحاظ روحي و رواني نيز با مشکل مواجه ميشود. بدون شک اين امر از جمله مسايلي است که ميتواند در افت تحصيلي وي تاثير داشته باشد (به خصوص کودکاني که براي برطرف کردن احتياجات خانواده ناگزيرند پس از مدرسه کار هم بکنند).
رشد کودک، موفقيت تحصيلي
يک جنبه از تفاوتهاي فردي ميان کودکان از حيث عملکرد تحصيلي، تفاوت آنها در رشد طبيعي و متعادل جسمي است. براي مثال چنان چه کودک از لحاظ بعضي جنبههاي رشد جسمي عقبافتادگي داشته و يا داراي مشکلاتي باشد، طبيعي است که نميتوان انتظار داشت جريان تحصيلي خود را به طور عادي و طبيعي طي کند.
کودکي که چشم ضعيف يا شنوايي ناقص دارد يا از لحاظ بدني دچار خستگي زودرس ميشود و يا به علت کمبود غذايي از جسم سالمي برخوردار نيست، چگونه ميتواند در امر تحصيل فرد موفقي باشد؟ در اينجاست که آموزگاران بايد متوجه تفاوتهاي فردي ميان دانشآموزان باشند. پس همان گونه که والدين نبايد فرزند خود را با فرزندان ديگرشان يا با ساير کودکان مقايسه کنند، در مدرسه نيز مربيان نبايد استعدادها و قابليتهاي دانشآموزي را به دانشآموز ديگر متذکر شوند يا او را ملامت کنند.
بعضي از آموزگاران درباره دانشآموزان خود به طور ناصحيح و اشتباه قضاوت ميکنند. همانطور که پيش از اين نيز يادآوري شد کودکان از خانوادههاي متعدد با روحيات متفاوت به مدرسه قدم ميگذارند. اگر کودکي در درسي ضعيف است يا هنگام بيان مطالب با لکنت زبان مواجه ميشود، اين امر هميشه دليل بر عقب ماندگي او نيست.
اين دسته از کودکان به محبت و رسيدگي بيشتر نيازمندند. به وجود آوردن پيوند دوستي ميان آموزگار و دانشآموز موجب ميشود که کودک به راحتي مشکل خود را با مربي مطرح کرده و از او راهنمايي بخواهد. در اين صورت معلم نيز به علت واقف بودن به ناراحتي کودک ميتواند در صدد کمک به او برآمده و با تشويق او به درس خواندن و شرکت در فعاليتهاي درسي او را در زمره شاگردان زرنگ کلاس قرار دهد.
مشق شب
در محيط کلاس بار درسي شاگردان بايد براساس توان و کشش کودکان تنظيم شود. دادن تکاليف سنگين و پرحجم به همه دانشآموزان کلاس به طور مساوي، نتيجه توجه نکردن به تفاوتهاي فردي کودکان است.
بعضي از معلمان معتقدند که دادن تکاليف سنگين درسي به دانشآموزان موجب ميشود که آنان بيشتر دقت خود را صرف نوشتن کرده، در نتيجه فرصت کمتري براي بازيگوشي و شيطنت به دست آورند! بايد دانست دانشآموزي که بيشتر وقت خود را به نوشتن تکليف اختصاص ميدهد نه تنها از نظر جسمي دچار خستگي ميشود بلکه از لحاظ زماني نيز با کمبود وقت مواجه شده و نميتواند درسهاي خود را فرا گيرد.
تکاليف درس و مشق شب بايد به اندازهاي باشد که کودک ضمن پرداختن به آنها هم مطالب را بياموزد و هم بتواند به ساير درسهايش رسيدگي کند و فقط براي انجام وظيفه و سلب مسووليت تن به انجام آن ندهد. از طرفي، بازي و تفريح از جمله نيازهاي ضروري کودک است که لازم است اوليا و مربيان گرامي به آن توجه داشته باشند. بعضي از معلمان دوره راهنمايي، علاوه بر درسهاي کلاسي، تکاليف فوق برنامه نيز به دانشآموزان ميدهند. البته اين کار براي ارتقا و بالا بردن دانش و فرهنگ شاگردان بسيار موثر است ولي بايد در نظر داشت که به ساير درسهاي آنان لطمهاي وارد نشود. به طور کلي وظيفه يک مربي فقط تدريس و رسيدگي به تکليف درسي کودکان نيست. زيرا او بايد نيمي از شخصيت کودک را نيز شکل دهد.
نتيجه
براي برطرف کردن مشکلات عاطفي و درسي دانشآموزان بايد ميان والدين کودک و مربيان مدارس، همکاري متقابل وجود داشته باشد. تحقق چنين امري مستلزم انجام اقدامات زير است:
والدين بايد وضعيت روحي، اخلاقي و اجتماعي کودک در محيط منزل و ساير محيطهاي غير آموزشي ديگر را براي مربي او شرح دهند تا ضمن مطابقت دادن آن با رفتار وي در مدرسه به يک نتيجه کلي دست يابند. اگر بنا به دلايلي مانند از هم گسيختگي خانواده، امکان دسترسي به والدين کودک وجود نداشته باشد، بهتر است پرونده شخصي و محرمانه کودک در اختيار آموزگار قرار داده شود تا ضمن بررسي آن، با مشکلات کودک بهتر و بيشتر آشنا شده و درصدد کمک به او برآيد.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: